lost memories من کیمیام یه دختر 16 ساله و دوستای صمیمیم پگاه و سپید و پریساو راضیه ان آخرین مطالب
پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 22:29 :: نويسنده : kimiA
خاطرات خنده دار : مامانم سر سحر رفته داداشمو بیدار کرده.
داداشم تو اوج خواب داره میره سمت در حیاط.بابام میگه کجاداری میری؟میگه سر سفره سحر دیگه.بابام میگه الاغ بیا اینجا. منم ساکت و آروم دارم میخورم.بدون مقدمه بابام میگه داداشت که امید ما بود انقدر گاو شد،لابد تو هم الان میری تو دستشویی غذابخوری،پاشو دیگه.برو گمشو،مگه نمیگم برو. از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیمعمه ام داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت.یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه! به بابام میگم تیغ اصلاح داری؟ خواهرم زنگ زده خونمون..میگه فاطیما مامان هست؟گفتم نه ..گفت بابا ؟گفتم نه..گفتم کاری داری بگو من به مامان میگم .میگه نه نمیخواد خونوادگیه.
بابام وقتی عطسه میکنه سریع میگه htc
داریم آبگوشت میخوریم ، گوشکوبو گرفتم دستم تیریپ خاطره های کودکی به بچه خواهرم میگم :
رفتیم عروسی دارم سالاد میخورم ، یه عالمه کلم و کاهو از لبو لوچم آویزونه ، همون لحظه مامانم برگشته به چندتا خانوم میگه : پسرم هستن ! حالا شما قیافه منو تصور کنین ... !
پسر همسایه بغلیمون چند روزی بود همش زیر چشی نگا می کرد انگار یه چیزی می خواست بگه !بعد چند روز اومده جلو میگه ببخشیدا چند روز هی یه چیزی می خوام بگم روم نمیشه!!!!شما کتاب فیزیک هالیدی دارین؟؟؟؟؟اگه دارین نرم بیخود بخرم!!!!!!!!!!آخه پسر همسایس ما داریم؟؟
شنفتین میگن:دیگ به دیگ میگه روت سیاه؟
برادر زادهم 6 سالشه،
مادرم روزی 10 تا میسکال داره
به مامامنم میگم : مامان اگه بگم گشنمه چی میگی ؟
میگم همیشه هم به لبخند اعتماد نکنین هاااا
فکر کنم بابام تا یه جایی بیشتر ساعتو بلد نیست
پسر فامیلمون 3 سالشه ، خودمون رو کشتیم تا یادش بدیم اسم دوستش یاسمنه نه یا حسن !
داییم سرما خورده بود پتو انداخته بود رو سرش خالم بهش میگه : داداش تو اگه دختر میشدی میترشیدی هااا !!!
با گریه میگم مامان جواب بابا رو چی بدم تصادف کردم؟؟!!..میگه خفه شو خودت جواب باباتو چی میخوای بدی.؟؟!!!.
شوهرم اومده خونه می خواد ازم تعریف کنه قربون صدقم بره نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||||||||||||||||||
![]() |